رها

هزار سال تنها بودم... تمام دوران کودکی ام و هیچ کس مسئول این تنهایی نیست.

رها

هزار سال تنها بودم... تمام دوران کودکی ام و هیچ کس مسئول این تنهایی نیست.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۳ مطلب با موضوع «نوشته های من» ثبت شده است

می دانی چندی بود دلم می خواست شعر علیرضا قاسمیان را برایش بخوانم.

چون از یک ماه پیش حال من چنین است.

دیشب در نجوا آن را نوشت.

خنده ام گرفت.


او که هر روز چندین و چند پیام دارد و با من که تنها احوال پرسم بانک است آیا حالمان یکی ست؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۳ ، ۱۹:۰۳
snow

امشب می آید.

فاصله هزاری صفر می شود.

اما چه فاید وقتی فاصله دل را به صد هزار رساند؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۳ ، ۱۸:۵۷
snow

چندین روزست ننوشتم.

ننوشتنم خوب نیست.

اما همین ننوشتن یعنی حالم خوب بوده.

درد بدجور وادار به نوشتنت می کند.

شاید چون تنها راهی ست که کمی آرام شوی.


نوشتن را دوست دارم. ولی حال خوب را بیشتر

____________________

برای دو روز سرشار از آرامش و پر از حادثه های زیبا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۳ ، ۱۴:۰۵
snow

دلم تنگ در آغوش گرفتنش را می خواهد

دلم سیر نگاه کردنش را می خواهد

دلم او را می خواهد

.

.

.

یعنی می شود این چهارشنبه معبدی دیگر باشد؟

آنقدر می خواهمش که ترس برم داشته نکند نشود.

نکند نیاید.

نکند نبینمش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۱۸:۲۸
snow

گزینه send بیکارترین گزینه شد از روزی که پایان اعلام شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۳ ، ۲۳:۰۶
snow

می دانم باید بگریزم از خاطره ها.

خاطره هایی که به چاه اندوه فرو می برندم.


سرم را به کار گرم می کنم!

اما همین میز سیاه هم خاطره اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۳ ، ۱۷:۵۵
snow

صدای زنگ موبایلم را عوض کردم!

می دانی چرا؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۳ ، ۰۰:۱۲
snow

هر استاد ریاضی که گفت:


y+a-a=y


اشتباه کرد.


یک جا خواندم " تنهایی پیش از تو با تنهایی پس از تو شبیه هم نیست"

من هم می نویسم

من پیش از تو دیگر آن من پس از رفتنت نیست.

_____________________________________________________


خاطرات را نمی شود فراموش کرد، حتی اگر او را فراموش کنم.

شاید دلتنگ خودش نشوم اما دلتنگ آن لحظه های بودنمان می شوم.

کاش می دانست این را.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۳ ، ۰۰:۲۶
snow
به دستانشان زیاد نمی توانم خیره شوم بس که عظیم اند.
چنان پاکی را در خود جای داده اند که وحشت می کنم از پاکی شان.
گویی در این دنیای بی سر و ته تنها همین دستان هستند که هنوز بوی خدا را دارند.

دستانشان پلی به دنیای دیگرست.
هرگاه از زشتی این دنیا نفس کم می آورم به این دستان نگاه می کنم.
دستانی که می گویند هنوز هستی.
خوب است که کودکان به این دنیا می آیند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۴
snow

خدایا، از تو معجزه خواستم...

معجزه ایی که برگردد.


آن معجزه را نفرستادی!

اما معجزه ایی دیگر آوردی.

معجزه ی آرامش.

او برنگشت ولی من آرام شدم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۱
snow